قوله تعالى: لیْس الْبر أنْ تولوا وجوهکمْ الآیة...


حمزه و حفص البر بنصب خوانند باقى قراء برفع، او که برفع خواند الْبر اسم لیس نهاد و أنْ تولوا وجوهکمْ بجاى خبر نهاد، و او که بنصب خواند أنْ تولوا وجوهکمْ بجاى اسم نهاد و الْبر بجاى خبر، تقدیره لیس تولیتکم وجوهکم البر کله، کقوله تعالى و ما کان قوْلهمْ إلا أنْ قالوا...


ابن عباس و مجاهد و ضحاک و عطا و سفیان گفتند این آیت بشأن مومنان آمد که در بدایت اسلام پیش از هجرت و لزوم فرائض هر کس که کلمه شهادت‏ و توحید بگفتى و نماز کردى بهر سوى که خواستى، اگر در آن حال از دنیا مى برفت مردمان از بهر وى مى‏گفتند وجبت له الجنة بهشت او را واجب شد که نیکى و پارسایى جمله بجاى آورد. پس چون مصطفى علیه السلام هجرت کرد و آیات فرائض فرو آمد و قبله با کعبه گردانیدند، رب العالمین این آیت فرو فرستاد تا کسى را گمان نیفتد که دین دارى و نیکى همه آنست که نماز کنند، بل که نماز خصلتى است از خصال بر و بابى از ابواب آن.


گروهى دیگر گفتند از مفسران: که سبب نزول این آیت آن بود که جهودان در نماز کردن روى سوى مغرب میکردند، و ترسایان سوى مشرق، و هر گروهى ازیشان میگفتند که نیکى و نیک مردى اینست که ما برانیم، و بدان فرموده‏اند، پس خداى تعالى ایشان را دروغ زن گردانید گفت: نیکى نه آنست که ایشان میگویند لکن آنست که درین آیت بیان کردیم.


و لکن الْبر منْ آمن بالله و و لکن الْبر هر دو خوانده‏اند بتخفیف و رفع قراءة مدنى و شامى است و بتشدید و نصب قراءة باقى. و آنجا که گفت عز و جل و لکن الْبر من اتقى‏ همین خلافست، و معنى آنست که و لکن البر بر من آمن بالله، فاستغنى بالاول عن الثانى، کقولهم الجود حاتم و الشجاعة عنترة. و قیل تقدیره و لکن البار من آمن بالله کقوله تعالى و الْعاقبة للتقْوى‏ اى للمتقى.


و معنى بر مهربانیست و نیکو کارى و راستى و خوش خویى، قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم البر شى‏ء هین و وجه طلق و کلام لین


و گفته‏اند که بر اینجا ایمان و تقوى است و این آیت خود عین دلیل است که همه اشارتست بایمان و تقوى.


منْ آمن بالله اول آنست که ایمان آرد به یگانگى و یکتایى و کردگارى و بزرگوارى خداى. و معنى ایمان تصدیق است، و تصدیق براست داشتن است و استوار گرفتن، یعنى که الله را براست دارى بهر چه گفت، و خبر داد از خود در کتاب خود، یا بر زبان رسول خود، که رسول بهر چه گفت و رسانید از وحى متهم نیست: و ذلک فى قوله و ما هو على الْغیْب بضنین.


و الْیوْم الْآخر و از ابواب بر یکى ایمان برستخیز است، یعنى یصدق بالبعث بعد الموت، باز انگیختن و دیگر بار زنده گردانیدن بعد از مرگ براست دارد، و آیات که بدان ناطق است استوار گیرد، و در قرآن از آن فراوان است: منها قل الله یحْییکمْ ثم یمیتکمْ ثم یجْمعکمْ إلى‏ یوْم الْقیامة لا ریْب فیه منها قلْ یحْییها الذی أنْشأها أول مرة ثم ردوا إلى الله موْلاهم الْحق إلیْه مرْجعکمْ جمیعا منها وعْد الله حقا، و منها و أن علیْه النشْأة الْأخْرى‏ و منها ثم الله ینْشئ النشْأة الْآخرة و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم یقول الله تعالى شتمنى ابن آدم و ما ینبغى له ان یشتمنى و کذبنى، و ما ینبغى له ان یکذبنى، اما شتمه ایاى فیقول ان لى ولدا، و اما تکذیبه فیقول لن یعیدنى کما بدأنى.


و الْملائکة و از ابواب بر ایمان دادن است بفریشتگان که بندگان و رهیکان خدااند، نه فرزندان و دختران چنانک کافران گفتند. و خداى از ایشان شکایت کرد گفت و یجْعلون لله الْبنات سبْحانه و قالوا اتخذ الله ولدا سبْحانه جاى دیگر گفت و قالوا اتخذ الرحْمن ولدا سبْحانه بلْ عباد مکْرمون، این رد است بر آن کافران که گفتند رحمن فرزند گرفت و فریشتگان دختران اند، خداى گفت سبحانه پاکى و بى عیبى او را، این فریشتگان نه دختران اند، بلکه بندگان نواختگان‏اند، بى دستورى خداى سخن نگویند، و بفرمان او کار کنند. بعضى در آسمان بحضرت عزت و در حجب هیبت بداشته، سرها در پیش افکنده چون دستورى سخن یابند گویند لا إله إلا أنْت و بعضى ازیشان از برف و آتش بهم آفریده، یک نیمه ایشان آتش و یک نیمه برف، چون دستورى سخن یابند گویند یا من یولف بین الثلج و النار! الف بین قلوب المومنین من عبادک و بعضى ازیشان کروبیان‏اند ایشان را سروها است، و از زیر پاى ایشان تا بکعب پانصد ساله راه، و بعضى ازیشان رسولان اند، و نواختگان‏اند چون جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، هر یکى بر کارى داشته، و بر شغلى گماشته: جبرئیل بر وحى و بر عذاب، میکائیل بر باران و روزى و نبات، اسرافیل بر صور و لوح و یک رکن از ارکان عرش بر دوش وى، عزرائیل بر قبض ارواح. از شعبى و ضحاک روایت کردند که از راست عرش جویى روانست از نور، چندانک هر هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا، و جبرئیل هر وقت سحر در آن جوى شود و غسلى بر آرد، و در نور جمالش بیفزاید، و ششصد پر خویش در آن آب زند، تا آب بر گیرد، آن گه بیفشاند، و بعدد هر قطره که از آن بیفتد رب العالمین چندین هزار فریشته بیافریند که هفتاد هزار از آن هر روز در بیت المعمور شوند و هفتاد هزار در کعبه، و تا بقیامت نوبت با ایشان نیاید.


و الْکتاب و النبیین و از ابواب بر است ایمان دادن و پذیرفتن همه کتابهاى خداى عز و جل که به پیغامبران فرو فرستاد، آنچه خلق دانند و آنچه ندانند، و پیغامبران ایشان را که دانند و شناسند، و آن را که نشناسند، که نه همه را شناسند و لذلک قال تعالى و رسلا لمْ نقْصصْهمْ علیْک.


و آتى الْمال على‏ حبه و مال دهد بر دوستى خداى، و کسى که بر دوستى خداى مال دهد هیچیز بر خود بنگذارد، که از دوستى خداى در دل وى جاى دوستى مال نماند، و در دلى خود دو دوستى نگنجد، و این حال صدیق اکبر است که هر چه داشت جمله بداد، و چون از وى پرسیدند که ما ذا ابقیت لعیالک؟ قال الله و رسوله معنى دیگر گفته‏اند و آتى الْمال على‏ حبه اى على حب المال و مال دهد بر دوستى مال چنانک ابن مسعود گفت: هو ان توتیه و انت صحیح تأمل العیش و تخشى الفقر و لا تمهل حتى اذا بلغت الحلقوم قلت لفلان کذا و لفلان کذا، و فى معناه ما


روى ابو هریرة قال سئل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: اى الصدقة افضل؟ قال ان تصدق و انت صحیح شحیح تأمل الغنى و تخاف الفقر، و لا تمهل حتى اذا بلغت الحلقوم، قلت لفلان کذا و لفلان کذا و قد کان لفلان.


و روى بسر بن جحاش قال بصق رسول الله فى کفه، ثم وضع علیه اصبعه السبابه ثم قال یقول الله تعالى أنى تعجزنى یا بن آدم؟ و قد خلقتک من مثل هذه؟ حتى اذا سویتک و عدلتک مشیت بین بر دین، و للارض منک وئید، ثم جمعت و منعت حتى اذا بلغت نفسک الى هاهنا، و اشار الى حلقه، قلت اتصدق و انى او ان الصدقة؟


و قال صلى الله علیه و آله و سلم مثل الذى یتصدق عند موته او یعتق کالذى یهدى اذا شبع.


و قیل على‏ حبه اى على حب الایتاء کقوله تعالى و یطْعمون الطعام على‏ حبه اى على حب الاطعام. آن گه بیان کرد کى مال کرا دهد و مستحق صدقات کیست.


ذوی الْقرْبى‏ خویشاوندان خود را، ایشان که درویشان باشند و نیازمندان‏


قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم صدقتک على المسکین صدقة و على ذى الرحم اثنتین، لانها صدقة و صلة


و الْیتامى‏ و یتیمان اگر خویشاوند باشند و اگر نه، قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم من مسح رأس یتیم عنده لم یمسحه الا الله، کان له بکل شعرة یمر علیها یده حسنات، و من احسن الى یتیمة او یتیم عنده کنت انا و هو فى الجنة کهاتین، و قرن بین اصبعیه، و الْمساکین و درویشان و درماندگان، که راندگان خلق باشند و نواختگان حق، قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم لعلى ع «یا على انک فقیر الله فلا تنهر الفقراء و قربهم تقربا من الله عز و جل».


و قال صلى الله علیه و آله و سلم «لیس المسکین بالطواف الذى ترده الأکلة و الأکلتان و التمرة و التمرتان، و لکن المسکین الذى لا یسئل الناس و لا یفطن له فیتصدق علیه».


و ابْن السبیل و راه گذریان و مهمانان کى بتو فرود آیند، قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم «من کان یومن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه»


و در آثار بیارند که امیر المومنین على علیه السلام روزى مى‏گریست او را گفتند اى مهتر دین چرا مى‏گریى؟ گفت چرا نگریم و هفت روز است تا هیچ مهمان بمن فرو نیامد! بر خود مى‏بترسم و از آن مى‏گریم که اگر خداى بمن اهانتى خواستست که چندین روز مهمان از من وا گرفت! و انس بن مالک گفت زکاة الدار ان یتخذ فیها بیت للضیافة.


و السائلین و خواهندگان، اگر بتعریض خواهند و اگر بتصریح، که جاى دیگر گفت: و أطْعموا الْقانع و الْمعْتر و قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم «للسائل حق و ان جاء على ظهر فرسه»


و عیسى علیه السلام گفت هر که سائلى را نومید باز گرداند یک هفته فریشتگان رحمت در خانه وى نشوند. و سفیان ثورى هر گه که سائلان را دیدى گفتى «جاء الغسالون یغسلون ذنوبنا» شویندگان آمدند که ما را از گناهان مى‏بشویند و پاک کنند. و شافعى گفت بوقت وفات فلان کس را گوئید تا مرا بشوید آن گه بوقت حاجت آن مرد غائب بود، چون باز آمد وى را گفتند که شافعى چنین وصیت کرد تو غائب بودى. آن مرد اندوهگن شد، آن گه غریمان شافعى را بخواند و تذکرة دین بخواست هفتاد هزار درم بر وى وام بود کار همه بگزارد، و گردن وى آزاد کرد، آن گه گفت هذا غسلى ایاه.


و فی الرقاب اى و فى ثمنها، و بردگان که خود را از سید باز خرند، و مکاتب شوند، ایشان را از مال خود نصیب دهد، تا بهاى خویش دهند. و این صدقه تطوع است اینجایکه نه سهم زکاة فرض، که در آیت دیگر است. و در معنى و فی الرقاب گفته‏اند که آزاد کردن بردگان است و فداء اسیران. اعرابیى پیش مصطفى در آمد و گفت «علمنى عملا یدخلنى الجنة فقال اعتق النسمة و فک الرقبة قال أو لیسا واحدا؟


قال لعتق النسمة ان تفرد بعتقها، و فک الرقبة ان تعین فى ثمنها»


و روى انه قال «من اعتق نفسا مسلمة کانت فدیته من جهنم»


و أقام الصلاة اى المفروضة و آتى الزکاة الواجبة و الْموفون بعهْدهمْ إذا عاهدوا معطوف است بر اول آیت اى و لکن البر... المومنون و الموفون بعهدهم و این عهد هم با مخلوق است و هم با خالق، و بوفاء هر دو فرموده‏اند.


عهد مخلوق را گفت أوْفوا بالْعقود، و عهد خالق را گفت و بعهْد الله أوْفوا


و هو الذى اخذ علیهم یوم المیثاق و امره ایاهم بعهده.


آن گه بر سبیل مدح گفت: و الصابرین فی الْبأْساء و الضراء آن شکیبایان در فقر و فاقت و در سختى و شدت و حین الْبأْس و بهنگام قتال و مجاهدت.


روى ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال «ان الله عز و جل لیبتلى المومن بالفقر شوقا الى دعائه»


آن همه بار بلا و درویشى و بى کامى که رب العالمین بر دوستان خود نهد از آنست که تا چون صبر کنند و بدان راضى شوند، و در دعا و ذکر و سوز و نیاز بیفزایند، آن از ایشان بپسندد، و در درجه ایشان بیفزاید، و اگر بعکس این کردى که مال و جاه و نعمت ور ایشان ریختى بودى که ایشان را در آن بطر گرفتى، و یاد کرد و یادداشت الله فرو گذاشتندید، فتحقق فیهم قوله تعالى: نسوا الله فنسیهمْ و الیه الاشارة


بقوله صلى الله علیه و آله و سلم حکایة عن الله تعالى أ یفرح عبدى اذا بسطت له رزقى و صببت علیه الدنیا صبا؟ أما یعلم عبدى ان ذلک له منى قطعا و بعدا، أ یحزن عبدى اذا منعت عنه الدنیا و رزقته قوت الوقت، أما یعلم عبدى ان ذلک له قربا و وصلا؟ و ذلک من غیرتى على عبدى.


أولئک الذین صدقوا ایشان که برین صفت باشند که گفتیم و برین سیرت و طریقت روند، اگر گویند که نیکان و نیک مردان ایم راست گفتند که راست رفتند، و قیل أولئک الذین صدقوا یعنى ما عاهدوا الله علیه ایشانند که بوفاء عهد باز آمدند، و دین و امانت که پذیرفتند، حق آن بگزاردند و در میان مومنان بنام مردى مخصوص گشتند. کما قال تعالى رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیْه و أولئک هم الْمتقون روى ان ابا ذر رض سئل عن الایمان فقرأ هذه الآیة فقال السائل انا سالنا عن الایمان و تخبرنا عن البر، فقال جاء رجل الى رسول الله فسأله عن الایمان فقرأ هذه الآیة.